عسل

ساخت وبلاگ
وامانده ای از قافله ی سوته دلانیم دور است ره منزل و ما دل نگرانیم رفت از چمنِ خاطره ها قصه ی پرواز بی بال و پـر از آمدنِ فصل خـزانیم شد روز ازل از لب ما خنده گریزان افسرده ترین مـردمِ محرومِ جهانیم در مرثیه خوانی ز غـمِ خون سیاوش سوزنده تر از زمزمه ی صوتِ بنانیم خونین کفنان اوج گرفتند ولی ما یک عده ی آشفته ی بی نام و نشانیم از مجلس مجنون صفتان خرده نگیرید کز نسل غـم و طایفه ی دلشدگانیم عمری ست که از هر طرفی پایِ پیاده از عشق عسل دائم و پیوسته دوانیم عسل...
ما را در سایت عسل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asalpoemo بازدید : 198 تاريخ : جمعه 30 مهر 1395 ساعت: 8:29

لحظه ای ترکم نکن محبوبِ زیبا روی من  حرف هائی با تو دارم ای غـزلبانوی من ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺁﻫﯽ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻡ ز تنهائی ﮐـﻪ ﺩﻭﺵ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﻫﺎﯼِ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫﻮﯼ ﻣﻦ  لحظه ای گر با تو باشم بوی گل گیرد تنم  کی خیالت را فرستی در شبی پهلوی من  من که باشم تا بیایم لحظه ای در خاطرت لطفها داری به من ای غنچه ی خوشبوی من نوجـوانی رفت و آثارِ کهنسالی رسید شکوه دارد پای من از رعشه ی زانوی من  دائماً از عشق رویت روی دریا یک نفس  لحظه ها را می شکافد قایق و پاروی من  ای عسل با عشق و یکرنگی در آغوشم بیا  تا به دورت حلقه گردد هر دو تا بازوی من     عسل...
ما را در سایت عسل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asalpoemo بازدید : 248 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 23:49

ﺷﻌﻠﻪ ی ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﻋﻤﻖِ ﻗﻔﺴﻢ نیستی ﭘﻴﺸﻢ ﻭ ﻫـﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﮕﻴﺮﺩ ﻧﻔﺴﻢ ﺑِﮕﺬﺭ مثل مثل نسیمی ﮐﻪ درﺍﻳﻦ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﻫﺎ ﻫﻮﺱ ﺭﻭی ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻡ، ﻧﻪ ﮐﻪ ﺍﻫﻞِ ﻫﻮﺳﻢ ﮔﺮ ﺑﻪ ﻋﻤﺮی ﺑﻨﺸﻴﻨﺪ ﻟﺐ ﻣﻦ بر لب تو ﻧﺸﻮﺩ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﻮﺳﻪ ﺑَﺴﻢ ﺁﻥ ﺯﻣﺎنی ﮐﻪ ﻧﺒﻮﺩی ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺷﺎﺧﻪ ﺟﺪﺍ ﺑﺮﮒِ ﭘﮋﻣﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ی ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫَﺮﺳﻢ ﺩﺭﺩﻫﺎ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺩﺍﺋﻢ ﻫﻤﻪ ی ﺛﺎﻧﻴﻪ ﻫﺎ ﺁﺭﺯﻭ می ﮐﻨﻢ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺑﻪ ﻭﺻﺎﻟﺖ ﺑﺮﺳﻢ به امیدی که فقط غرق به چشم تو شوم شده ام چون صمد و ماهیِ رودِ ارسم ﻏﻢِ سی ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻤﺮ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﺑﻮﺩ عسل...
ما را در سایت عسل دنبال می کنید

برچسب : شعله ی عشق,کتاب شعله ی عشق, نویسنده : asalpoemo بازدید : 186 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 21:28

آنچنانی که گل از پیرهنت می ریزد شطی از شعر و غزل از بدنت می ریزد از همان لحظه که لغزد به تنت پیرهنت میوه ی وسوسه از باغ تنت می ریزد تو همان چشمه ی آبی که در آبادی ما شربت ناب تمشک از دهنت می ریزد باد می رقصد و از هر طرفِ شانه ی تو موجی از زلف شکن در شکنت می ریزد روزها در پی هم رفت و به هر حال هنوز عسل و قند و نبات از سخنت می ریزد آنقدَر دلهره دارم که به یک ضربه ی کم خشت خشتِ دلـم از در زدنت می ریزد ای عسل ظرف پر از واژه ی ابیاتِ غزل حس و حالی ست که از آمدنت می ریزد     عسل...
ما را در سایت عسل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asalpoemo بازدید : 209 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 20:32

روزی که فرستاد مرا پیکِ بشارت گفتا که رهایت کنم از بندِ اسارت با لشکر غم آمد و با حیله و نیرنگ دنیای پر از عشق مرا داد به غارت شعر و سخنم هیچ ندارد سرِ یاری تا آنکه حکایت کنم از عمق خسارت غیر از هنرِ سرکشی و تهمت بیجا در مکتب او کس نکند کسب مهارت آنقدر دعا می کنم از دست شیاطین تا آنکه خدا خود بکند دفع شرارت هر چند که ما دربدر و خانه بدوشیم  آنها همگی صاحب کاخند و عمارت ای چشمِ پر از خون به که گویم که شقایق بر دار فنا رفت به انگشتِ اشارت در مجلس بی مایه، عسل هیچ نباشد بر قدرت قداره کشان حق نظارت     عسل...
ما را در سایت عسل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asalpoemo بازدید : 251 تاريخ : پنجشنبه 1 مهر 1395 ساعت: 21:18